باید پدر باشی بفهمی درد من راوان ماجرای کوچه و بغض حسن رابا بغض های دخترت آتش بگیریلب بر نیاری داغهای دلشکن راآن زخمهای سینه و پهلو و بازویا ماجرای مسجد و دست و رسن راتنها برایت مانده باشد جا نمازیدر خود بریزی بغض بی زهرا شدن رایک عمر چشمانت به در باشد که شایدباید بفهمی انتظار آمدن راهری بریزد هی دلت هر روز و هرسالتا بشنوی حتی صدای در زدن راکوچه ، حسن ،
اندوه بی پایان سیلیباید پدر باشی بفهمی درد من را بیرجند 96/11/21 عاشقا نه های غزل...
ما را در سایت عاشقا نه های غزل دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : zaynali1349o بازدید : 179 تاريخ : شنبه 21 بهمن 1396 ساعت: 18:40